نتایج جستجو برای عبارت :

شبا گریه کنم روزا بخندم.

بعضی روزا اونجوری ک تو نیخوای پیش نمیره
بعضی روزا عجیب سردرگم میشی
گیج میشی
نمیدونی درست چیه غلط چیه
هر کاری میکنی انگار یه حرکت اضافه زدی که چیزی جز پشیمونی نداره برات
بعضی روزا چهره ی قشنگی ندارن
اومدن که حالتو بد کنن
چند روزی میشه که تو این بعضی روزام
متعهد بودن به یه نفر اصلا کار سختی نیست ...ولی همیشه بودن یه نفر و دوست داشته شدنم توسط یه ادم دیگه و خسته و تنها نبودن برای من خیلی حس عجیب و سختیه...۲۱ فروردین نامزد کردیم و به زودی هم عقده...قرار نبود به این زودی عقد کنیم ولی بخاطر اصرار های مامانم مجبوریم زودتر عقد کنیم...الف یا اسم مستعار دندون موشی...این روزا خیلی به فکر منه...میخواد من دیگه به تنهایی فکر نکنم ...میخواد نیازی به سیگار کشیدن و مشروب خوردن نداشته باشم...میخوام همونقدر که خودش خوشح
زمان به نظر می آید که میگذرد .
زمان خودش وجود خارجی ندارد چه برسد که بگذرد .
همه چیز همین الان وجود دارد . هیچ چیز نمیگذرد مادامی که در ذهن ما زندگی میکند !
جسم ما پیر میشود . به سرعتی که ما آن را سال میگذاریم . 50 سال ...60 سال ...70 و ...
زمان را خودمان تراشیده ایم . خودمان را دستی دستی پیر کرده ایم و زندگی را مرده ایم .
جسم ما سریعتر از آنچه که ما فهمیده ایم پیر میشود و نه سال به سال !
در واقع ما در ذهن مان می زییم و نه در در کالبدمان !  پس پیری را حس نمیکنیم م
سیر که شدم، از پنجره بیرونو نگاه کردم
مثل همین ساعتای همون روزا  کامیون شهرداری اومد، آشغالا رو جمع کردن و رفتن
اما این‌بار نترسیدم
عصبی هم نبودم
تو اتاق‌ هم بودم
گوشیم هم تو شارژ
پنیر هم مال خودم
 
یه احمق خودهمه‌چیزدان‌دان
این اواخر خیلی درگیرِ گذشته هام. 
فک کردن به کنار، همش تو وبلاگای قدیمیم چرخ میخورم، همش دفترای قدیمیمو ورق میزنم، همش فایلای قدیمیِ باقی مونده از گوشیامو میبینم (که خیی کم اَن).
یکی دو هفته پیش اینقد تو این فاز بودم اولین وبلاگم و اولین نوشته هامو پیدا کردم. البته اولین وبلاگِ ثابتم. چون همیشه وبلاگ میساختم و باز یکی دیگه میساختم. 
اولین وبلاگ ثابتم مال شهریورِ 87 بود. دقیقا 11 سال پیش. که از اینور و اونور توش کپی میکردم و چیزای کودکانه مینوشتم
زمان  ؛ به نظر می آید که میگذرد !
زمان خودش وجود خارجی ندارد چه برسد که مصدر رفتن را صرف کند ...
همه چیز دقیقا همین ^الان^ وجود دارد . هیچ چیز^ نمیگذرد ^مادامی که در ذهن ما ^زندگی^ میکند !
جسم ما پیر میشود . به سرعتی که ما نام آن را ^سال^ میگذاریم . 50 سال ...60 سال ...70 و ...
زمان را خودمان تراشیده ایم . خودمان را دستی دستی پیر کرده ایم و زندگی را پیوسته مرده ایم !
خبر بد اینکه در واقع جسم ما سریعتر از آنچه که ما فهمیده ایم پیر میشود و نه سال به سال !
 ما در ذهن ما
یه عزیزی نوشته بود کاش برگردیم به دورانی که نهایت غممون شکست عشقی بود...بعد سوالی که برام پیش اومد اینه که مگه شکست عشقی آسونه؟ من سر شکست عشقیم رسما متلاشی شدم..یعنی برای من اینجوری بود که انگار زنده زنده داشتم جون میدادم حالا نمیدونم شایدم من خیلی لطیف و حساسم به هر حال.طول کشید تا تیکه تیکه هامو جمع کنم و خودمو پیدا کنم...ولی انقدر اون روزها تلخن که حتی نمیخوام یادم بیاد...البته دروغ چرا...وقتی مرور میکنم که چه روزایی رو از سر گذروندم و بالاخر
میدونی من جمع اضدادم.دیگه این روزا خوب به این نتیجه رسیدم که جمع اضداد رو اصلا از رو من ساختن!
من همون دختر چادر به سری‌ام که در نگاه اول خانوم و مظلوم به نظر میام اما حالا که ترم ۳ هم گذشت می‌تونم ببینم بچه‌های بسیج چقدر ازم شاکین و تو دلشون میگن کاش این دختره‌ی جلف چادری نبود! می‌بینم نگاه بچه مثبتارو وقتی صدای خندم تو دانشکده می‌پیچه. وقتی گرم صحبت با پسری می‌شم و یهو می‌زنم زیر خنده.
اما من مهمه مگه اینا برام؟ من سبک زندگیمو انتخاب کردم
زندگیِ ما مثل طبیعت می مونه
چهار فصل داره
بعضی روزا بهاری هستن، همش خبرهای خوب، هم سرحالی هم موفق
گاهی پاییزی و زمستانی میشن، خبرهای خوب کم میشه و سرمای شدیدی به زندگیت حاکم(تو این روزا فقط مواظب باش خودت رو نبازی)
گاهی تابستانی، با اینکه داغ و سوزانه ولی خوشحالیم و شاد
این روزا جدی جدی دارم دنیای واقعی میبینم ! 
+ چرا نقاب ها تون دارید دونه دونه برمیدارید ؟ لطفا برندارید ! من واقعا تحمل مواجه شدن با واقعیت ها رو ندارم ! لطفا نقاب ها یتون دوبار بزارید 
+ از این به بعد می خوام برای یه سری آدم ناشناس باشم برای همیشه 
هر چی امسال، حالم از سریال مزخرف پایتخت بهم خورد (که معلوم شد تمام بار زحمات فیلم روی دوش اون نویسنده خدابیامرز بوده یا هر چی) و یکی از سطح پایین ترین کمدی های سخیف تاریخ رو نصفه و نیمه دیدم،
خداروشکر میتونم این شبها هر طور شده ساعت ۲۲:۱۵ بشینم و سریال فوق العاده نون خ رو ببینم و هااار هااار بخندم و روزها بعضی کلیپاشو توی اینستا ببینم باز هاار هاار بخندم و گاهی با دوستان برای هم (که همگی یه بار دیدیم) تعریف بکنیم و باز هاار هاار بخندیم.
قشنگ شست
 
علی یاسینی این روزا
دانلود آهنگ جدید علی یاسینی به نام این روزا
Ali Yasini - In Rooza
ترانه و موزیک : علی یاسینی ؛ تنظیم : سهیل شمس
+ متن ترانه این روزا از علی یاسینی
خودت بگو نباشی میمونه / چی از من با همه میجنگم
آخ نمیدونی چقدر درد میکنه / این جای خالیت
 

ادامه مطلب
کاش واقعا جرات کندن از خیلی چیزا رو داشتم تا فقط ببینم اونقدی که با خودم درباره نداشتنشون فکر میکنم اذیت کننده‌س یا نه .
همین فکر باعث میشه خیلی چیزا رو تحمل کنیم، برای خودمون دلایل ریز و درشت و راست و دروغ بسازیم، اعصاب خراب و ناراحت و تحمل کنیم .
البته باید بگم یبار این کار و کردم (تقریبا) و نتیجه‌ش سه ماه افسردگی بود . واقعا داشت یادم میرفت چطور باید بخندم و کجا بخندم مثلا و چون سعی میکردم خودم و عادی نشون بدم جاهای اشتباه و به مسائل اشتباه م
یه بار شب بیست و دو بهمن بودبرف اومده بود سنگینمن خونه شما بودممن بودم و تو..رفتیم از حیاط سینه پر برف اوردیم تو... نشستیم دم در حیاط.. تو یه صورت آدم برفی درست کردی... یادمه شکلش هنوز.. بعد ساعت ۹ که شد شروع کردیم دوتایی الله اکبر گفتن...اون روزا، این روزا دور بود و محال ولی خب ما که نمیدونیم چی قرار پیش بیاد....کاش بیشتر قبولت داشتیم
10:10
11:11
12:12
13:13
14:14
15:15
16:16
17:17
18:18
19:19
20:20
21:21
22:22
23:23
24:24(حیف ممکن نیست عدد مورد علاقم بودش :(
خب مسئله اینجاست این روزا هروقت میخوام به ساعت نگاه کنم این اعدادد و میبینم یادمه چند سال قبل خودم عمدی منتظر موندم که بتونم این اعداد و کنار هم ببینم اما این روزا هر وقت نگاه میکنم میبینمشون اخرشم همین چند دقیقه پیش 12:12 و این یواش یواش داره نگرانم میکنه
کسی از شما چیز خاصی در مورد این اعداد میدونه ؟ 
دلبر این روزا یکم بیشتر دلشوره دارم
 یکم بیشتر نگرانم این روزا هوا بس ناجوانمردونه سرد است
 تو یکم بیشتر مراقب خودت باش 
اون لباس خوشگلای بافتنیتو از طاقچه در بیار 
راستی مراقب دستکشات باش روی صندلی پارک دیوونه خونه جاشون نذاری اون انگشتای ظریف و کشیدت یخ نزنن 
دلبر این روزا که دوری ،دستام بس ناجوانمردونه یخ زدن 
چایی دم میکنم تو لیوان میریزم جوری لیوان و میچسبم که انگار دستای توِ
تو بالکن دو تا صندلی گذاشتم یکی واسه تو یکی واسه خودم 
هی ب
دلم سکوت و آرامش می‌خواد و متاسفانه دور و بریا توقع دارن من یه آدم سر حال پر حرف باشم، بیرون بیام، بشینم توی پارک، تخمه بشکنم, بخندم و...
حتی اگر تو هم مذمتم کنی و حتی اگر من همون بشم که این ها می‌خوان، یا حتی اگر تو هم همین رو از من بخوای، من از اینطور شدن متنفرم!
امروز از آن روزهایی بود که بعد ها قطعن از آن یاد خواهم کرد.
مدت هاست روزها از ساعت سه بعد از ظهر برایم شروع میشود و به هفت صبح میانجامد.
در این بین هیچ کار مفیدی انجام نمیدهم
نه فیلم میبینم
نه کتاب میخوانم
حال این روزهایم طور عجیبیست
این روزا کتاب ضدخاطرات نوشته آندره مارلرو با پفک نمکی برایم فرق خاصی ندارد
جفتشان را به یک اندازه دوست دارم.
این روزا همه را به یک اندازه دوست دارم
به اندازه هیچ
نمیدونم چه اتفاقی میفته که آدما انقدر سطحی میشن و دیگه چیزی نیست که براشون جذاب باشه!رفاقت، محبت، صمیمیت! ما عمیقا بهشون نیاز داریم.اما انقدر سطحی از همه چیز، آدما‌ و احساسات میگذریم که یادمون میره، شاید اینا آخرین بار باشه.شاید هرگز تکرار نشه...میدونی، نمیشه دلگرم‌ بود به بودن کسی این‌روزا... عجیبه.خیلی عجیب‌...
دانلود آهنگ جدید روزبه بمانی من باهاش کار دارم این روزا ‌
آپ موزیک ♫ برای شما کاربران ترانه زیبای من باهاش کار دارم این روزا ‌از روزبه بمانی ♫ با متن و دو کیفیت 320 , 128
Download New Song By : Roozbeh Bemani – Man Bahash Kar Daram In Rooza With Text And Direct Links In UpMusic

ادامه مطلب
این روزا اوضاع از این قراره:
همه کلاسام رو میرم، مشخصا غیر از کلاس های حل تمرین :)) و حتی بعضی اساتید مزخرف رو تحمل میکنم(فقط به این خاطر که حضور بخورم تو کلاسشون) بعد هم کلی تلاش می‌کنم که درس بخونم گاهی میشه گاهی نه، ولی نسبت به قبل همین دو تا کافیه که کلی به خودم آفرین بگم، بعد میام خوابگاه و دپرشن منو فرا میگیره و هیچ کاری نمیکنم و لش میکنم رو تختم و پشه ها از اقصی نقاط ایران به سمت بدن بیچاره من حمله ور میشن.
نیازمند یاری سبز همگیتان برای فرا
دلم پرواز میخواد
دلم میخواد رها بشم ...
دلم هوای ازاد رو میخواد ...
من الان فقط یه زندانی ام که هر لحظه نفسش داره کم میشه
من با بیماریم مقابله کردم و شکستش دادم ...
اما اینو نمیدونم ..
واقعا دلم میخواد برم تو فضای ازاد نفس بکشم
دلم دریا میخواد 
دلم میخواد قدم بزنم
دلم میخواد برم مسافرت
دلم میخواد از ته دل بخندم بدون کوچک تری دغدغه ای 
دلم شنا میخواد 
 دلم بسکتبال میخواد 
دلم قران خوندن میخواد
دلم یک ساعت پشت سره هم طناب زدن میخواد
وقتی برف قشنگ میا
می خوام یه غنچه باشم میون باغچه باشم
برگامو هی وابکنم،ببندم،وقتی که آفتاب می تابه بخندم
برم به مهمونی شاپرک ها،
قصه بگم برای کفشدوزک ها
(غنچه اسیر خاکه منتظرآفتابه وقتی که تشنه باشه،توآرزوی آبه)
 
می خوام یه ماهی باشم توآب آبی باشم
پیرهن سرخ پولکی بپوشم،ازآب پاک چشمه ها بنوشم
باله هامو،وابکنم ،ببندم شناکنم شادی کنم بخندم
(ماهی فقط توآبه،توحوض ورود ودریاست شایدکه ازصبح تاشب توفکردشت وصحراست)
 
می خوام یه بره باشم میون گلّه باشم
همیشه باشم
دانلود مداحی بعضی روزا فکر میکنم بار گناهم
Download Madahi Bazi Roza Fekr Mikonam
دانلود مداحی بعضی روزا فکر میکنم بار گناهم از محمود کریمی از سایت پلی نیو موزیک
برای دانلود نوحه به ادامه مطلب مراجعه کنید …
تکست و متن مداحی بعضی روزا فکر میکنم بار گناهم
بعضی روزا فکر میکنم بار گناهم کاری کرده با من که پیش تو رو سیاهم
از خجالت بسته نگاهم درونم میسوزه از سوز گناهم
یاد گرفتاریم می افتم ، یاد اون لحظه ای که میبرنم
به یاد غسل و کفنم
یاد فشار قبرمو فریاد زدنم یاد ع
حرف نزنم و نخندم نمیتونم چطور میتونم 
چطور چیزی باشم که هیچ وقت نبودم دلم میخواد جدی باشم جدی محکم ساکت عاقل آخ خدایا این لبخند و خنده های مصنوعی چیه. نمیخوام بخندم نمیخوامممم چرا نمیتونم جدی باشم. چرا نمیتونم سرو سنگین و محکم باشم دلم میخواد مث ز به وقتش بخندم و به وقتش جدی باشم . ناراحتم از خودم که باعث میشم هیچ کس دوسم نداشته باشه همیشه فکر میکنم در نظر بقیه من یک آدم شُل و جلفم... خودمو دوست ندارم. 
کاش خدا کمک میکرد اخلاقایی که دوست ندارم ح
نزدیک ترمینالم دارم کیفم رو مرتب میکنم ک پیاد شم،میگه حاج سلیمانی! کشتنش!گیجم، میگم سلیمانی کیه؟ میگه حاج قاسمپرت میشم به یه دنیا خاطره!به روزای اول دبیرستان همون روزا ک چادر میپوشیدم، همون روزا که یکم سبیلو بودم، همون روزا ک زیادی توی افکار پدرم غرق شده بودم! اون روزا طرفدار سرسخت قاسم سلیمانی بودم!با دوستی به اسم راضیه! من و راضیه از سلیمانی می‌گفتیم و دلاوری هاش!دوم دبیرستان بودم اون موقع تازه چیزی به اسم مدافع حرم دراومده بود! توی شهر م
1. تنها انگیزم برا شروع امروز چی بود؟ بوت نو :| یعنی واقعا اگه همچنان برف نمی اومد و قرار نبود بپوشمشون، آلارم گوشیم اگه تا سه سال دیگه هم سینه چاک می داد و جامه می درید، صدددد سااااال سیاه پا نمیشدم از زیر پتو و تا ابد روی تختم می موندم :|
2. زخمی که از اون روز 8 کیلومتر تا خونه پیاده اومدن تو برف خوردم باعث شد امروز یه چی بشم مثل اون شخصیت "سرمایی" تو مدرسه موش ها :| 
3. امروز نیلی نیومد :( فردا هم نمیاد :( دیگه تکیه گاه تپلو ندارم :( هندزفری هم ندارم :( هی
 من آدمِ دلتَنگی هستم، ازون دلتنگا که یادشون نمیره آدمارو، ازونا که لیستِ مخاطبین گوشیشون پٌر از شمارَست، شماره ی آدمایی که شاید یه بار اتفاقی دیدمشونو دیگه هرگز تکرار نشدن ...
 من آدمِ دلتنگی هستم، من حتی دلم واسه اون راننده ی پیر که پارسال بِهِم زردآلو داد تنگ شده یا اون خانومه که روزِ درختکاری تو پارک باهم درباره ی محیط زیست حرف زدیم حتی واسه اون دختره که ازم بدش میومد و همیشه پشت سرم حرف میزد !..
 من آدمِ دلتنگی هستم و دلتَنگیام یه روزا او
در نهایت هیچ چیز قرار نیست فراموش بشه. هیچ اثری از گرد و غباری که بیاد و بشینه روی خاطرات نیست. شاید بشه خاطرات رو هل داد تو یه اتاق تاریک گوشه ذهن و درش رو قفل کرد، اما همچنان کلیدش تو دست آدم میمونه.
منِ این روزا رو از خودِ علی تا مامانم و تا صد پشت غریبه پخته و عاقل میدونن. منِ این روزا شاید چون تنها پناهش خودشه، شده من این روزا. شاید چون به قول بابا ترس از دست دادن درونش فرو ریخته. منِ این روزا برای سپیده سمبل مقاومت و رد شدن از روزای سخته. کسی ک
راست راستش اینه هنوزم دلم میخواد با اون خوشحال باشم و همه ی اتفاقای قشنگ زندگیم با اون بیافته با اون بخندم با اون حتی گریه کنم کنار اون نفس بکشم و با اون دیوونه بازی در بیارم جیغ بزنم دعوا کنم بترسم  با اون تولد بگیرم و برم پیش مامان بابای اون کنار اون باشم تو همه ی لحظه های سختش و سختم
راستش من ادم درون گرایی هستم یعنی نه خیلی یعنی یه چیزی بین درون گرا و برونگرام...گاهی کم حرفم ولی اکثرا متناسب حرف میزنم نه معز کسی رو میخورم نه که خیلیم سا کت  و
این روزا دارم خوب درسا رو می خونم
فقط یکم ساعت مطالعم کم بوده که از فردا اونم میبرم بالا
خدا رو شکر کارا داره خوب پیش می ره و عمومی ها که خیلی مشکل داشتم واقعا بهتر شدن 
راستش این روزا بعضی از اطرافیان و دوستان به خاطر شروع دیر و امیدواریم به قبولی رشته پزشکی به من انرژی منفی میدن و میگن که نمیشه
ولی من میتونم ...
راستی فرداشب کریسمس و سال نوی میلادی هستش
کریمستون مبارک... 
تَحمل حرف های آدمای دورم رو دیگه ندارم ، چون بلد نیستم حمایت کردنو ، بلد نیستم دلیل آوردنو ، بلد نیستم توضیح دادنو...! 
دیگه یکی که با ۴۰ سال زندگی هیچی نمیفهمرو من ِ ۱۹ ساله نمیتونم حالی کنم میتونم؟!
این روزا فقط شنیدم توهین ، تهمت ، این تهمت هایی که میزنیم به آدما یه روزی جوابشو باید بدیم ، هرچی یادمون رفته باشه ، خواهشا خدا نره ، تمام قضاوت هات به آدمایی که نمیشناسیشون خوب اون دنیا یقمونو میگیره...!
این روزا بیش از حد میشه گناه کرد، اونم از نو
خیلی وقته اینجا ننوشتم. اولین دلیلم حال خیلی خیلی بد روحی اون روزا یعنی ۴ماه اخیر بود.. دوست ندارم چیزی بنویسم که توش گله و شکایت و غم و غصه اس.. بعدم کنکور و بعدشم فعالیت اینستایی (فعالیت کاری) باعث شد دور بشم ازینجا
بشدت دارم کار میکنم.. تا جایی که مدت طولانی و چندین بار سخت مریض شدم و الانم اثرات کلر کماکان پابرجاست.. خدا رو شکر که کاری هست برای انجام دادن
اگر گفتنی مفیدی بود میام مینویسم.. فعلا این روزا همش خسته و خوابالودم وگرنه همچنان وبلاگ
یا رحمان 
من یه آدم زود رنجم و آرام و البته خسته ... 
من یک فاطمه ی خسته م این روزا تا یک فاطمه ی خوشحال 
حالم از این روزا داره بهم میخوره اما مجبورم به اظهار خوب بودن ... 
من جایی باختم که فکرکردم دارم به آرزوهام میرسم ... 
من خیلی وقته صبر کردم و خسته شدم 
اما انگار باز هم باید صبور باشم 
و تنها تو خدای مهربان من از دل ها و رفتار ها و قصد های آگاهی 
و دلم فقط به بودن خودت گرم میشود از سردی این روزها 
موقعه ظرف شدن بهت گفتم پناه من فقط خودتی خدا 
و تا
نمیدونم چرا چند روزه این ساعت که میشه دلم میگیره با اینکه این روزا که میگذرن همه چی خوبه خداروشکر ولی این دلگرفتگی شبونه تا جایی پیش بره که کل انرژی رو که توی روز داشتمو بگیره ازم ولی اجازه نمیدم بهش و تلاشمو میکنم بهش غلبه کنم و تا حالا که موفق بودم خداروشکر 
این روزا بیشتر از قبل باهات حرف میزنم ولی کمتر صداتو میشنوم؛ نمیدونم تو رو گم کردم یا خودمو و چقدر دلتنگتم.....
یادمه قبلا یه متنی نوشتم که دلتنگی اینه که دلتنگ جایی و یا کسی باشی که نمیدو
صدای آهنگ بی کلامی که از کامپیوتر پخش می شه توی موزه پیچیده، بوی غلیظ قهوه های علی کافه میاد و صدای کار کردن بخاری برقی زیر میز هم تو پس زمینه است. من نشستم پشت میز و دارم فیزیولوژی جانوری می خونم، یکم اونطرف تر آقای صاد و خانم سین دارن برای امتحان جامع میخونن و تو فضای اصلی موزه الف و آقای میم، هر کدوم به نحوی مشغولن بوی قهوه و صدای آهنگ سینما پارادایزو و متن کتاب رو می بلعم و با خودم فکر می کنم احتمالا چند سال دیگه، هر جایی باشم حسرت این روزا،
عاقا امروز  داشتم توی پست های پیش نویس شده سالها قبلم توی همین وبلاگ میگشتم اون روزا که  هنوز اینستا نرفته بودم یه عالمه پست پیش نویس شده قدیمی دارم برای سالهای نود و چهار و پنج که بعد از ترک وبلاگ هیچ وقت ثبت نشد بین اون پستا این دست نوشتم رو پیدا کردم خیلی خوشم اومد نمیدونم کی این رو نوشتم ولی خب جالب بود برام تصمیم گرفتم امروز انتشارش بدم 

من برایت یک غزل گفتم 
یک غزل ساده 
یک غزل بی ادعا 
یک غزل از جنس شبهای بلند بی تو در آوار سرد آرزو هایم
عزیزم دارم راست می‌گم
من اگه می‌دونستم انقدر از شلدون و مدلش خوشم میاد هیچ‌وقت بیگ‌بنگ تئوری رو نگاه نمی‌کردم:))
به هرحال پنی هم زیادی بامزه‌ست.
فکر می‌کردم این حرفا نهایتا مال دوران راهنماییه! :دی
 
پ.ن: من خیلی خوشم میاد که کسی بتونه بخندونتم. البته کم هم پیش میاد با یه فیلم واقعا بخندم! خدایا شکرت که این سریال ساخته شده:]
عزیزم دارم راست می‌گم
من اگه می‌دونستم انقدر از شلدون و مدلش خوشم میاد هیچ‌وقت بیگ‌بنگ تئوری رو نگاه نمی‌کردم:))
به هرحال پنی هم زیادی بامزه‌ست.
فکر می‌کردم این حرفا نهایتا مال دوران راهنماییه! :دی
 
پ.ن: من خیلی خوشم میاد که کسی بتونه بخندونتم. البته کم هم پیش میاد با یه فیلم واقعا بخندم! خدایا شکرت که این سریال ساخته شده:]
این روزا همه شدن مثل من...
چند روز پشت سر هم تو خونه!
با این تفاوت که دوست دارن درآن بیرون اما نمیتونن و من همیشه دوست دارم بزنم بیرون ولی دوستایی رو ندارم که پایه ی همیشگیم باشن!
واسه همینه که فشار این چند روز رو خیلی خیلی خیلی کمتر از بقیه حس میکنم؛تازه از طرفی هم خوشحالم حالا که تو خونه م میتونم راحت insta رو باز کنم و حسرت خوش گذرونی و بیرون رفتنای بقیه رو نخورم.
من تحمل دوری و دلتنگی رو ندارم! و از خدا ممنونم که به واسطه ی دوستای نصفه نیمه من
تو تاریکی اتاقم، توی تختم لمیدم. هوا ناجوونمردونه سرد شد یهو. شومینه و شوفاژ و لباس پشمی خلاصه. فردا امتحان عفونی دارم. اما از ساعت هفت و نیم کتابو بستم و فکر و شعر و سیگار و کتاب. شایدم همین روزا همشون رو ترک کردم. شاید همین روزا خیلی چیزا رو ترک کردم. شایدم نه. خلاصه که نه حالی برای نوشتن هست، نه خوندن، نه هیچی. اما من هنوز همونم، همون منِ من. فقط سردرگم و خسته، احتمالا کمی غمگین، بیشتر تنها و ساکت، در خود فرو رفته و منتظر
دیشب جشن یلدا رو خونه مامان بزرگم گرفتیم و همه هم بودن. حسابی خوش گذشت خداروشکر و البته جای پدربزرگم حسابی خالی بود. امروز هم کیک خامه ای پختم واسه اولین بار، برخلاف تصورم خامه کشی اصلاااا خوب نشد. خامه شل شد و یه وضعی اصن. اما خب به هرحال خوشمزه بود. 
این روزا خیلی کار میکنم خداروشکر. حوصله درس هم ندارم. مینویسم که بدونم درس بده و من نمیخوامش و بعدا واسه دانشگاه دلم تنگ نشه! البته بگم بازم خوبه ادم تحصیلات دانشگاهی داشته باشه، خوش میگذره دانشگ
Post five things that make you laugh-out-loud
کلا آدمیم که خیلیییییی کم و سخت میخندم خیلی چیزهای کمین که انقدر برام جذاب باشن که بخندن .
اگر کسی چند دقیقه از ته دل بخنده باعث میشه بخندم.
یه وقت ها خواهرم کاری میکنه که باعث خنده ام میشه.
یه وقت هایی تیکه های طنز ریوندی و مکس امینی 
یه وقت هاییم میفتم رو مود خنده و به ترک دیوار هم میخندم
یه سری روزام هستن که هیچی دلم نمیخواد مثل امروز...حس میکنم همه باید به یه زمانی تو زندگیشون برسن که از آدمیزاد ناامید بشن. از اینکه هیچ کسی تو دنیا قرار نیست برای فهمیدنشون تلاش کنه. این روزا که هم فشار دانشگاه هست هم فشار روحی بیشتر از هر وقت دیگه به این فک میکنم که هر بار که این اتفاق میوفته دردناک تر از دفه ی قبله و هر بار من عذرخواهی بزرگتری به خودم بدهکارم و هر بار فک میکنم دیگه نمیتونم دووم بیارم اما هر بار دووم میارم هر بار عادت میکنم و ان
دلشکسته که باشی
ساده ترین حرف ها , اشکت را در می آورند..
دلشکستگی پیچیده نیست
یک دل , یک آسمان , یک بغض آرزو های ترک خورده ...
به همین سادگی
حالم خوب است...اما , دلتنگ روز هایی هستم , که میتوانستم از ته دل بخندم
دل شکسته هایم را زیر دوش حمام میبرم... ,
بغض هایم را زیر شرشر آب داغ میترکانم... ,
تا همه فکر کنند , قرمزی چشمانم از دم کردن حمام است ... 
دل شکستگی درد دارد معنا ندارد 
سلام حورای منکم پیش میاد برات بنویسم بابا چرا ؟ چون فکرم درگییره خیلی چیزایی که نمی دونم گفتنش اصلا به دردت می خوره یا نه. سر بابات این روزا حسابی مشغوله درگیر اینکه چیکار بکنه تا به یه درد این مملکت بخوره. چیکار کنه که درد یه نفر از مردم این مملکت رو فقط یه دره کم کنه. و خب همه اینا با داستان هیولای کوچیکی به اسم کرونا خیلی سخت تر از قبل شده. هیولایی ریزی که یادمون انداخت ما گنده تر از فرعون ها با ریزتر از پشه ای می تونیم نابود بشیم. کلیات این رو
سال اول دانشگاه واقعا سال سختی بود برام! نمی‌دونید چی گذشت بهم پس فقط یه گرا بدم! من از اول ترم یک تا آخرش اول یه ۱۵ کیلو وزن اضافه کردم و بعد یه ۱۰ کیلو کم کردم. بی‌ثباتی روحی و فیزیکی رو از این دریابید!
یه سری چیزا شدیدا یادآور اون ایامن برام. وقتی اون چیزا برام اتفاق میفتن، یاد اون سال میفتم و سه بویی حس می‌کنم(واقعا به معنی لغوی: بو)
فک کنم نورونای مغزم آچمز شدن =)))
از بین همه‌ی این‌چیزا یکیشون صدای محمدعلیزاده‌س تو آهنگ عشقم این روزاست. او
سال اول دانشگاه واقعا سال سختی بود برام! نمی‌دونید چی گذشت بهم پس فقط یه گرا بدم! من از اول ترم یک تا آخرش اول یه ۱۵ کیلو وزن اضافه کردم و بعد یه ۱۰ کیلو کم کردم. بی‌ثباتی روحی و فیزیکی رو از این دریابید!
یه سری چیزا شدیدا یادآور اون ایامن برام. وقتی اون چیزا برام اتفاق میفتن، یاد اون سال میفتم و یه بویی حس می‌کنم(واقعا به معنی لغوی: بو)
فک کنم نورونای مغزم آچمز شدن =)))
از بین همه‌ی این‌چیزا یکیشون صدای محمدعلیزاده‌س تو آهنگ عشقم این روزاست. او
نمیدونم این حس مردن چرا دست از سرم برنمی‌داره. حس می‌کنم در روزگاری نه چندان دور خواهم مرد. فکر کردن بهش آزارم میده ولی ناراحت نمیشم، میتونم بخندم. خود اون مردن درد نداره، یعنی خب اگه مردن بی دردی باشه درد نداره ولی درد کشیدن بقیه از این مرگ غم انگیزه. انسان فراموشکاره ولی. امیدوارم زود فراموشم کنن. مثلا مامانم یادش بره دختری مثل من داشته:)) مضحکه ولی کاش میشد.
حالا ایشالا که نمیرم و از این نمردن استفاده کنم.
+ در عدم نالیدن...
قرص افسردگیم که قرص خیلی تیپیکیه،کمیاب شده!!!!!!! نه از خارج وارد میشه و نه چیز عجیب غریبیه! ولی نیست!
امروز از استرس اینکه اگه پیداش نکنم چیکار کنم داشتم دیوونه میشدم!
به خودم می گفتم حالا من دوماه مونده به کنکور چجوری قرصامو عوض کنم؟! چقدر طول میکشه تا به جدیدا عادت کنم؟!اگر بخوام دکتر وقت بگیرم یه هفته طول میکشه، من تا اون موقع چیکار کنم با افسردگی؟!!!!!
بدی قرصای افسردگی اینه که در طولانی مدت جواب میده و ممکنه یه قرص رو دوماه بخوری روی تو اثر ن
خب خب وارد فصل مدرسه ها شدیم و هممون کلی روزای خوبو تو این دوران گذروندیم. خیلی دلم برای اون روزا تنگ شده و طبق این چالش قراره یکی دوتا خاطره تلخ و شیرین تعریف کنم.
حقیقتش من خاطره ی تلخ آنچنانی ندارم و از اون روزا بیشتر خاطرات شیرین و خنده دار یادمه، الانم کلی فکر کردم ولی بازم چیز خاصی یادم نیومد.
فقط اولین چیزی که یادم اومد این بود که سال پیش دانشگاهی مدرسه ای
ادامه مطلب
دنیایی که توش دارم زندگی میکنم خیلی مواقع کسل کننده است خیلی مواقع افتضاحه و خیلی مواقع ناراحت کننده. اما خیلی مواقع هم میتونم با دیدن فیلم ازش جدا شم لذت ببرم بخندم غمگین بشم هیجان داشته باشم و یک روز دیگه رو هم بگذرونم و زندگی کنم منظورم زنده بودن نیست دقیقا زندگی کردن هست. 
تهران ؛ روز های سخت ۹۸ 
وسط فشار همه جانبه ی زندگیمم ... جوری که امید به آینده ندارم 
مدام با خودم تکرار میکنم ... سحر ندارد این شبِ تار ...
دقیقا همونی شدم که یه عمر با غرور میگفتم من هیچوقت اینجوری نمیشم 
همه ی کارها پیچیدن تو هم ... 
خدا میدونه تو این یه ساله چند شبو گریه کردم ساعتها ...
خدا میدونه کلمه به کلمه ی حرفای اطرافیانم چجوری درد میشه یکی یکی به قلبم شلیک میشه 
خدا میدونه چقد حالم بده 
خدا میدونه من درونم چی میگذره 
خدا میدوته چقد برام سخت
دلم آغوش میخواد ... یه آغوشی که بهم آرامش بده ...
دو سه روز این دل نگرانی ها داره اذیت میکنه ....
کم کم راضی شدم که برم آزمایش بدم ... شاید این هفته برم شاید هفته ی بعد ... از اون بدتر راضی شدم که برم پیش دکترم ... یکم ترس آوره:))
مهم نیست سعی میکنم به این دید نگاه کنم که میخوام برم چون میخوام اتفاق بدی برام نیفته تا مریض تر نشم  و برای سلامتیم میرم:) اینجور قشنگ تره ...
اینکه انقدر دارم به سیاست اهمیت میدم چی میشه آخرش ...
یعنی میتونم به جایی برسم؟؟:)) 
فکر کنم
دانلود آهنگ ناصر عبداللهی یه رویا
Download Music Naser Abdollahi Ye Roya Ye Roz Az Hamin Rouza
دانلود آهنگ بسیار زیبای ناصر عبدالهی با نام یه روز از همین روزا “یه رویا”
این اهنگ با اسم (یه روز از همین روزا) هم شناخته میشود
دانلود آهنگ یه رویا ناصر عبداللهی
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید…
تکست و متن آهنگ یه روز از همین روزا با صدای ناصرعبدالهی
یه روز از همین روزا روی شب پا میذارم توی قاب لحظه ها عکس فردا میذارم
تا که خوب خوب بشه زخمای دلواپسی عشقو مرهم میک
نمیدونم من از دید اطرافیان آدم بسیار مرموز و شیادی هستم !!!! سال قبل کسی بهم گفت " بیش از حد مظلوم نمایی میکنی؟ " شاید حق با اون بوده و هست !!! من فقط مظلوم نمایی میکنم و هیچ خبری از درد و ناامیدی نیست !! یا یکی دیگه بهم گفت تو دو سوم ت توی زمین ! شاید حق با اون هاست ولی نمیدونم من فقط میخوام خودم باشم یعنی من با درد بی حوصله ام و نمیتونم بخندم وقتی درد دارم ...شاید هم حق با کس دیگری ست باید پارک مو عوض کنم
با مامان و ساجده بابا رو سورپرایز میکنیمـازون طرف بین همون برنامه با ایده ی بابا مامانو سوپرایز میکنیم
یوعضیه ک ب ساجده میگم سورپرایزا ریخته شده توهم چرااا
بازگشت همه به سوی خوابگاه است،
دوباره  برگشتیم ب  همون وعض ک من نصفه شب بلند بخندم
مینا بامهربونی دعوام کنه
سر اینک کی چای بیاره بحث کنیم و از غذاهای سلف غر بزنیم
اما ته ته همه ی این ناله ها ازین روزا اینو یادم می مونه
که تو اتوبوس نتونم جلو خندمو بگیرم و بلند بلند بخندم همینطور فقد
ک دلم
بعضی روزا انگار با آدم سر لج دارن. امروز از اون روزا بود؛ برنامه‌ها پشت هم کنسل می‌شدن یا درست پیش نمی‌رفتن. تیر خلاص چی بود؟ عصر اس‌ام‌اس اومد که سفر فردا لغو شده.
شما شاهد باشین، من این دفعه بدون این که دیگه منتظر دوستام بمونم تنهایی ثبت نام کرده بودم با تور دانشگاه برم یه طرفی، خودشون کنسل کردن :(


پ.ن. عوضش خوب شد نمایشگاه الکامپ رو رفتم. برام جذابه! این که سر چند تا از غرفه‌ها (که یه کم به رشته‌م و چیزایی که بلدم نزدیک بودن) بیشتر وایس
من در شب تنهایی آنقدر قدم خواهم زد که تو را بیابم
آنقدر بوی نان تازه را فرو میکشم تا قربانت بشوم
من برای تک تک غم هایت خودم را به آب و آتش میزنم
ای تو؛
ای من...
ای همنشین تنهایی هایم
آه! دریا دریا حسرت، دریا دریا عشق، اما نه برای من، برای تو...
 
+برایم بگویید! بگویید چه حسی از خود خود خودتان دارید؟ خودتان را بگذارید آنطرف تر، کمی نگاهش کنید...
دانلود آهنگ سیروان خسروی خیلی روزا گذشت
طراح کاور: علی قاضی زاده | آهنگساز، تنظیم، میکس و مسترینگ و خواننده: سیروان خسروی | سبک آهنگ: دلتنگی و احساسی | ترانه سرا: علی بحرینی
دانلود آهنگ خیلی روزا گذشت سیروان ‎خسروی در ادامه مطلب

ادامه مطلب
بعضی وقتا که حوصلم سر رفته یا حالم خوب نیست یه جای معرکه میاد توی ذهنم با یه ادم معرکه تر که صاحب اونجاست  من خیلی تا خیلی باهاش صمیمیم و نا خداگاه باعث میشه بخندم ولی تا میام عزم رفتن کنم نه یادم میاد کی بوده کی هست کجا بوده کجا هست و یا اصلا هست؟ و اینها باعث میشه لبخندم محو بشه و خودم رو احمق دیوانه خطاب کنم:)
بسم الله 
نمیتونم بگم این روزا پر اضطراب‌ترین روزای زندگی منه، چون بدتر از این رو هم گذروندم... ولی در نوع خودش سختیِ بی سابقه ای داره
داشتیم زندگیمونو میکردیم، هر روز با تکرار جمله ی " تا به شلوغی و گرونی دم عید نخوردیم خریدامونو تموم کنیم"، سرگرم بودیم با گیر دادن به فلان جمله ی خواهرشوهر و برادرشوهر، مشغول تلاش برای برنامه ریزی سال جدید، کرونای منحوس از راه رسید.  راستی راستی کی فکرشو میکرد که دیگه هیچی سرجای خودش نباشه
خدا کنه این روزا زو
سلااااااام :))
دلم تنگ شده بود برای اینجا...برای نوشتن...برای شما! :)
اول یه خبر خوب بدم!
حال نباتِ هیجده ماهه خوبه...خداروشکر به هوش اومده :)
[خدایا مرسی]
روزای قشنگیه،مگه نه؟ :)
از اون روزاست که خدا مدام داره قربون صدقه ی آبنباتش میره :)
از اون روزاست که مدام داره قند تو دل نباتش آب میشه :)
چه خدایی...چه نباتی...جانم!
دلم میخواد هر روز این ماه قشنگ رو نقاشی کنم،قابش بگیرم :)
روزهایی که تنهایی افطار میکنم...
روزهایی که ح میمونه پیشم تا تنها نباشم...
نصف شبای
صبحا که بچه ها پا میشن با شبکه آموزش درساشون رو پیش میبرن تا حدودی.مدرسه شون هم گروه ایجاد کرده برای تدریس معلم ها.بازم خوبه تا حدودی تو درس هستن و خیلی از درس پرت نمیشن.
دیشب همسر لطف کرد پرده هایی رو که شسته بودیم آویزون کرد.هنوز کار زیاد مونده..
صبح متوجه شدم که سه روز نانوایی ها و مراکز خرید و.. تعطیلن.یادم اومده نون نداریم ساعت 7 پاشدم رفتم ببینم بازه یا نه باز بود و خلوت خدا رو شکر.این اطلاعیه ها رو الکی صادر می کنن یا واقعا از اصنافه؟!آخه مگ
اعصابم خورده،
نه نمیگم ولی باید رفت، تا خستگیم در ره...
اون روزا دیگه بر نمیگرده، باید رفت
رفتنم بهتره بودنت عادتِ
کاش بر نمیگشتم
نمیدونم چیکار دارم میکنم، نمیفهمم، هی میخوام ادیتش بزنم میگم نه، نه، نهه!با اینکه میدونم ببینه شاید یکم ناراحت شه... یکم؟ 
تو کارکترام ندارم کلک یکم.
بیشتر اَ یکم. ولی نه! ادیتش نمیزنم. نمیدونم میخام تلافی چیو سرش خالی کنم؟ چرا خوبم میدونم، ولی این مشکل توعه کوثر... اینو بفهم.
شرت مثل غمت کم 
 
اه ، به من چههههه، بهت گ
امروز یه عالمه گریه کردم و تصمیم گرفتم آرامبخش هم نخورم و خودم آروم شم 
بنیامین سر ظهر پیام داد جواب دادم حالم بده،  بنده خدا زنگ زد با شنیدن صداش بغضم ترکید و براش گفتم و از حرف عموم گفتم  بشکن میزد میگفت چ خوب شد که دزدیدمت اینا سوختن و خدای حاشیه س وقتی من ناراحتم حاشیه میره که من فراموش کنم و بخندم...چون گاهی با گریه من اونم به گریه می افته ، کلا پدر پسر مردم رو درآوردم....
 یاد داده دنیا به من دل به خوبیهانبندم
                   تو روزای پر غبارم نبارم بلکه بخندم
                   
        درکلبه مارونق اگر نیست صفا هست
                        هرجا که صفا هست در آن نور خدا هست            
                   
از اونجایی که ملت تو شبکه های اجتماعیشون دارن هایکو کتاب میذارن گفتم مام بی نصیب نمونیم
ولی برای اینکه نوآوری کنیم علاوه بر هایکو کتاب به یه تاریخ یا حادثه تو سال ۹۸ ربطش میدیم!(پسر عجب نوآوری مزخرفی)
 
ماجرا فقط این نبود
من نوکر بابا نیستم
حقیقت دارد من یک فیلسوف کوچکم...
(خبببب ربطش میدم به جمعه ی هفته ی پیش که میخواست بابام پنجره ها رو تمیز کنه ولی من نق زدم که سرده بعدشم سرتق بازی درآوردم...تو سال جدید واقعا باید کمتر سرتق باشم)
 
 
روی تخته س
من وقتی ک باتو صحبت میکنم 
از ذوق نمیدونم باید چیکار کنم 
ولی اون لحظه یه حس خیلی خوبی دارم اصلا نمیتونم توصیفش کنم
وقتی ک خداحافظی میکنی بعدش دلم میخواد بلند بلند بخندم یا حتی شده از ذوق بشینم گریه کنم 
ولی اون لحظه دلم میخواد یهو جلوم ظاهر شی و محکم بغلت کنم و گم بشم توی هیکل مردونت 
من خیلی دوست دارم
دانلود آهنگ عزیزم از وقتی رفتی خیلی مریضم اشک توی آغوش کی بریزم (علی سفلی)
Ahang azizam az vaghti rafti kheili marizam ashk toye aghoshe ki berizam az Ali Sofla
دانلود آهنگ عزیزم از وقتی رفتی خیلی مریضم اشک توی آغوش کی بریزم (علی سفلی)
عذابم نده که من این روزا خرابم♬!
یه قایق شکسته رو آبم♬!
تموم دنیا کرد جوابم♬!
دانلود آهنگ علی سفلی عذاب
عزیزم از وقتی رفتی خیلی مریضم♬!
اشک توی آغوش کی بریزم♬!
باید تو تنهاییم بسوزم♬!
عذابم نده که من این روزا خرابم♬!
یه قایق شکسته رو آبم♬!
تموم دنی
دانلود آهنگ غمگین محسن لرستانی خیانت
Download Music Mohsen Lorestani Khianat
دانلود اهنگ خیانت محسن لرستانی – این روزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه
دانلود آهنگ کردی محسن لرستانی بنام خیانت با لینک مستقیم
دانلود موزیک و ترانه های کوردی با صدای محسن لرستانی
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
تکست و متن آهنگ محسن لرستانی خیانت
این روزا قصه ها همش قصه ی دل سوزوندنی
خلاصه این حرفا همه حرف زدن و نموندنیست
جنس دلای آدما این روزا سخت و سنگیه
فقط توی نق
این روزا قایم باشک بازی می‌کنم...
چند نفری از بچه‌های دانشگاه هستند که اصلا دلم نمی‌خواد ببینم‌شون و از قضا مجبورم به دانشکده‌های دو نفرشون رفت و آمد کنم، چون دروس سرویس ارائه می‌دن.
هندزفری رو می‌چپونم تو گوشم، زیر چشمی نگاه اطراف می‌کنم که ببینم یه موقع آشنایی نباشه، بعد یه جوری که یعنی من خیلی گیجم و اصلا حواسم به دور و برم نیست، شروع می‌کنم به راه رفتن. حالا در مواقع عادی گزاره‌ی بالا معمولا درسته و کلا از مرحله پرتم، ولی این روزا خو
 یکی از رویاهای این روزام اینه که وقتی خواستم ازدواج کنم مراسمی بگیرم که توی اون فقط دوست و رفیق و همکارام باشن. همکارها و دوستای من و همسرم. 
نه اقوامی که تمام رابطمون خلاصه شده توی تبریک و تسلیت اونم مجازی. حضوریش هم که فقط همدیگه رو توی عروسی و مراسم ختم میبینیم. 
یه عصر تا شب دعوتشون کنیم به عصرونه و شام و کلی خنده و خوش گذرونی. 
پول چیزی که اینقدر ارزش و اهمیت داره این روزا و از پول مهم تر معرفت و زمان رو ادم باید خرج کسایی بکنه که به دردش می
بعضی روزها سعی میکنم با تمام سختی ها خودم را شاد نشان بدهم 
سعی میکنم بخندم و به عبارتی شادی های کوچک برای خودم درست کنم 
اما....
به یک باره با یک خبرهمه ی ان دلخوشی ها دود میشود و به هوا میرود
درست مثل الان که حتی حوصله ی خودم را هم ندارم.
خدایا میبینی دیگر؟؟؟
بعضی روزها سعی میکنم با تمام سختی ها خودم را شاد نشان بدهم 
سعی میکنم بخندم و به عبارتی شادی های کوچک برای خودم درست کنم 
اما....
به یک باره با یه خبرهمه ی ان دلخوشی ها دود میشود و به هوا میرود
درست مثل الان که حتی حوصله ی خودم را هم ندارم.
خدایا میبینی دیگر؟؟؟
با دخترهای دوران ارشد توی کافه دور هم جمع شده بودیم. وسط خبر گرفتن از حال و روز آدم‌های آن‌روزها، صحبت از الف شد و ز به شنیدن قصه‌اش مشتاق. به زور ماجرای آن‌روزها و خط و ربط اتفاقاتش را به یاد آوردم و به شوخی و خنده برایش تعریف کردم. به آخرهای قصه که رسیده بودیم، آن‌قدر خندیده بودیم که چشم‌هایمان خیس اشک بود. فکر کردم زمان چه مرهم خوبی‌ست. الف را برده و گذاشته آن‌سر دنیا و کابوس آن‌روزها را به اسباب خنده و تفریح این‌روزها بدل کرده. چه خوب ک
هوالرئوف الرحیم
من یک آدم عشق شوهر بودم که هر کس از جلو چشمم رد می شد، تبدیل به "عشقم" می شد.
اصلا نه حرف نیاز جنسی بود نه حرف خلاف و رفاقت.
من به یک فرد جنس مخالف نیاز داشتم که عاشقش باشم. لباسهای قشنگ براش تهیه کنم و اتو بزنم تا بپوشه. براش آشپزی کنم. باهاش سینما برم. هیئت برم. پارک برم. راهپیمایی برم. مسافرت برم. کنارش بخندم. بخندم بخندم بخندم. دستهامو قشنگ دستش بگیره. مهربون بغلم کنه و کنارش راه برم. وقتی نگاهم می کنه از چشمهاش عشق بریزه و من بمیر
میدونی خوشبختی یعنی چی؟! :)وقتی عشقم میره اتاق مامان اینا بخوابه تامن تو اتاق خودم یکی دوساعت درس بخونم بعدیه ساعت که فکرمیکنم خوابه یهو صدام کنه بگه بیا کنارمن باش تا من خوابم ببره بعدش برو به درست برس!بدون تو خوابم نمیبره .. :)
وچه لذتی داره نوازش کردن موهات و صورتت چشم رنگی من...
کی فکرش رو میکرد من تو این وبلاگ همچین پستایی بزارم؟! :)
داره بارون میباره ... فکرکنم تواین حوالی فقط چراغای خونه ی ما روشنه !!! خب چیکارکنم تنهایی تو اتاق میترسم !!! :) چرا
 درخت وار ؟؟ اومدم وطلب بنویسم اول عنوانش اومد. 
اومدم تحت عنوان این عنوان چیزی بنویسم هیچی نیومد! 
این شده کار 90 درصد آدمای امروزی! حرفی رو میزنن یا کاری رو میکنن که اصلا خودشون هم نمیدونن. فقط صرفا برا اینکه حرفی زده باشن یا کاری کرده باشن انجامش دادن. 
مثل الان من که صرفا فقط خواستم مطلبی گذاشته باشم برای تداوم حیات این وب! 
نخند ببینم D:
 من خودم بخندم عب نداره. :)) شما نخند. 
پنج روزه که هم اتاقی هام رفتن خونه هاشون و من خوابگاه موندم چون هم راهم دوره هم اینکه میدونستم اگر بعد از دو ماه برم خونه اونقدر همه چیز تازه هست و اونقدر دلم تنگ شده که درس نخونم! لذا تصمیمم بر این شد که همینجا بمونم و منم که عاشق داشتن فضای خصوصی ... این روزا دارم از تنهاییم توی اتاق لذت فراوان میبرم!یه چیزی هم که کشف کردم اینه که خوابگاهمون علاوه بر اتاق دونفره ، اتاق یک نفره هم داره.یعنی ممکنه به بچه های لیسانس هم تعلق بگیره؟! آخه دختری که من
#دختر_است_دیگر
اگر احساساتمان را نشان دهیم، میگویند نمایشی است.اگر رویای فرصت برابر داشته باشیم میگویند متوهم شده،اگر عصبانی بشویم، میگویند هیستریک و غیرمنطقی یا دیوانه شده اید.‌اگر آرزوهای بزرگ داشته باشیم،‌ میگویند رؤیایی ست...‌زنی که اولین بار به فضا رفت، دیوانه بود،زنی که وارد رینگ بوکس شد، دیوانه بود،زنی که ریاضی دان جهان بود، دیوانه بود،زنی که نخست وزیر است، فرماندار است، مدیر است،زنی که رقابت میکند،زنی که میجنگد،زنی که میوفتد و
بعضی روزا هم هست که خیلی به مرگ فکر میکنم 
روزایی که خسته میشم از همه ی چیزایی که ندارم 
خسته میشم از پرولتاریا بودن 
این روزا خیلی زندگی برام بی ارزشه 
نمیدونم تا کی میتونم ادامه بدم، این زندگی مزخرف رو 
یه زندگی احمقانه و اعصاب خورد کن 
مشکل اصلی اینجاست که هر کاری کردم به در بسته خوردم!
هنوزم همینطوره! هر کاری میکنم هزار تا مشکل اساسی پیش میاد!
در این حد که در یه مورد خاص اصلا جنگ شد هنوزم فک کنم جنگه دقیق نمیدونم دیگه دنبال نکردم اخبارشو!
ح
تو زندگیتون هر کاری دوست دارید بکنید اما نذارید که انرژیتون فقط از یه طریق تامین بشه. شارژرتون رو فقط به مادر، پدر، خواهر، برادر، رفیق یا عشقتون وصل نکنید. منبع انرژیتون رو از خرید کردن و نقاشی و عکاسی و درس خوندن و کوفت و زهر و مار پر نکنید... دارم عذابشو میکشم که اینا رو بهتون میگم.
این روزا که نه فرصت کافی برای عکاسی و کتاب خوندن دارم. نه زمان کافی برای درس خوندن. تا چشم به هم میزنم پولام خرج شدن و کسایی که ازشون انرژی میگیرم خودشون نیازمند ان
باید یه تغییری توی وضعم ایجاد میکردم. یه تغییری که باعث بشه راحت‌تر بخندم. شایدم منظورم اینه که یه تغییری که باعث بشه راحت‌تر نادیده بگیرم و رد شم.من نیاز داشتم که فکر کنم، نیاز داشتم که خوب و کامل راجع به خودم فکر کنم و نقاط قوت و ضعفمو بشناسم. اونطوری شاید راحت‌تر میتونستم راهم رو انتخاب کنم.من نیاز داشتم یه راه داشته باشم که برنامه‌ریزی شده باشه. یه راه کامل که تمام جوانبش سنجیده شده. من نیاز به انرژی اکتیواسیون داشتم.اینا رو نوشتم و دفتر
دوست ندارم دیگه مانتوهای رسمی بپوشم و مقنعه سر کنم 
دوست ندارم 
دوست دارم رنگی باشم دقیقا شبیه اون زنی که توی رویاهای دختربچگیم بود
دوست دارم بخندم و کاری که دوست دارم انجام بدم 
دوست دارم کار های قشنگم دیگرانو خوشحال کنه 
دوست دارم ... دوست دارم 
دوست دارم قلبم زنده باشه ... پیروز باشم 
دوست دارم آسمونو ببینم 
دوست دارم ستاره ها رو بشمرم 
دوست دارم دور از هیاهو بقیه عمرمو زندگی کنم ...

+ البته نه اون رنگی رنگی شکل اینفلوئنسرهای خز و بی معنی ای
کم کم داریم به یک سالگی زندگی مشترک مون نزدیک میشیم . یه سال غم و شادی، یه سال قهر و آشتی، یه سال تلخ و شیرین، زندگی بالا پایین زیاد داشت واسمون . پارسال یه همچین روزایی بود که خیلی تنها بودیم . تو تنهاتر از من، من تنهاتر از تو ، خدا رو داشتیم و همدیگه رو . من تنهایی جهیزیه میخریدم تو تنهایی دنبال وام میدویدی که بتونی خونه اجاره کنی، من تنهایی وسیله میچیدم تو تنهایی دنبال پول بودی که بتونی مراسم عروسی بگیری اونجوری که من دلم میخواد، اصلا چرا میگ
انبوهی از خاطرات تلخ و شیرین با سراسیمگی هجوم میارن که چی بگی؟ چی میتونی دیگه بگی.
آرزوهات جلوی چشمتن، کابوس هات از اونا هم نزدیکتر، موندی کدومو انتخاب کنی.
هر روزی که در سفر باشی، زندگی کردی؛ هربار که زندگی کردم،  نگرانی هام بیشتر شد.
گاهی چندین روز کنار هم جمع میشه و تو یک روز برمیگرده سراغت. همونقدر سرخوش، بی نهایت رها تر، اما نگران. اینبار مطمعنی که قرار نیست چیزی به پایان برسه، اینبار مطمعنی که قربانی لحظات می‌شی.
 
باز خیسی برف، باز چاپ
دلم لک زده برای اینجا نوشتن اما اونقدررر درگیر زندگی م که نمیرسم 
نصفه شبه و من زیر کولر دراز کشیدم مدتهاس شبها دیر و سخت خوابم میبره ...اینروزا دقیقا سالگرد اون روزای کذایی ه . پارسال همچین شبایی دلم خون بود سرد بود تاریک بود شکسته بود ... روزایی بدی بود ...یکسال گذشت و چقدر زندگی بالا و پایین داره ... یادتونه؟اون روزهامو یادتونه؟؟ چرا مرور میکنم؟ از اینجا حذفشون کردم که نخونمشون . چرا نمیذارم اون زخم ها خوب شن؟ مگه با عماد قرار نذاشتیم حرف اون ر
به تازگی آهنگ جدید سیاوش قمیشی به نام ببخش منتشر شده است که شما در ادامه می توانید این آهنگ را با کیفیت 128 و 320 دانلود کنید.
 
دانلود آهنگ سیاوش قمیشی - ببخش با کیفیت 320
دانلود آهنگ سیاوش قمیشی - ببخش با کیفیت 128
 
منو ببخش که حرمت اون همه خاطره شکستمنو ببخش که قایق یه زندگی به گل نشستمنو ببخش که بودی و این همه سال ندیدمتتنهایی گریه کردی و حتی یه بار نشنیدمتزیبا ترین خاطره پاییز پشت پنجرهخواستم بدونی این روزا حال من از تو بترهصداقت ترانمه بغضی که
ابتکااااار جدیدی از گروووووه مااااا....
باید ۶ ترم بگذره تا اسمت بره تو لییییست!
خداااااایاااااااااااااا...
من واقعاااااا فقط سکوت میکنم....!
.....
اون وقتی که این ۶ ترمو گفت ...من وایسادم...ایست کامل...گفتم استاد؟آیین نامه جدیدتونه؟
و اون فقط گفت کلاس دارم...برو وقتمو نگیر...
متااااسفم!:|
قشنگ اسیر گرفتن!
.....
گریه کنم واسه کجای زندگی ؟
بخندم به کجاش؟
:/
هنوز مى توانم بخندم وقتى مرا دهه هفتادى مجردى می بینند که قابلیت معرفى به آقایى براى ازدواج را دارم!
هنوز مى توانم بخندم وقتى اندکى پس از طلوع خورشید در میان میدانى، در میان خیابانى، در انبوه جمعیت رهگذر مى ایستم و بازى بچه گربه اى با مادر خویش را تماشا مى کنم.
هنوز مى توانم بخندم وقتى خدمه ى میانسال اداره سر انتخاب شیرینى از جعبه ى تعارفى اش، سربه سرم مى گذارد.
اما،
 خاطرات رنجورکوتاه مدت حضورش همچنان دردى عمیق در سینه ام به جاى گذاشته که تم
مشکلات اول برایم یک :دی گذاشتند
تا آمدم بخندم
بهمن شدند روی سرم...
تا سرم را از لایشان در آوردم
دیدم نزدیک تولدم است
تا خواستم بنویسم اسفندی‌ام
همان جا بهمن دوم از راه رسید و دودم کرد
چیه؟ مسخره است؟
ساده‌اش میشه:
از بس لای مشکلات لولیدم که زندگیم تموم شد.
میخوری زمین هوا میره تموم شُد.
حالا طبقه‌ها رو دونه دونه پایین میام.
کار از هبوط هم گذشته.
راه سمت جهنم است.
خب من اومدم با کلی غر...این روزا که کرونا همه رو خونه نشین کرده فرصت خوبیه تا به همه کارهای عقب افتاده برسم ولی  انقدر کار زیاد برای خودم تراشیدم که واقعا شبا پا درد و کمردرد و گردن درد وحشتناک میرم تو تختخواب :( 
با این اوضاع زبان باید کلیییی مقاله ترجمه کنم که همشون اونقدر فونتاشون ریزه دیگه مجبورم آخرای کار کورمال کورمال پیش ببرم ترجمه رو.. خلاصه که خیلی خسته ام این روزا.. باید زبانم رو خیلی قوی کنم خیلی..برای آزمون هایی که باید بدم کلی برنامه
از امروز و این پست دیگه روز شمار نمیزنم... چه کار عبثی بود!! 
فکرم همچنان مشغول و به قول عشق جان بی قراری دارم! پذیرش دانشگاه  UM مالزی رو دارم اما هنوز مدرک آزاد نکردم و زبان نگرفتم. راستش میخوام ارشد دوباره بخونم چون پول آزادسازی مدرک ها رو ندارم. کارشناسی هم ورودی ما گرون شده اما با پولی که از سربازی نخبگان میگیرم میشه جورش کرد.
از غر زدن متنفرم با اینکه انجامش میدم اما خب گاهی به آدم فشار میاد. امیدوارم یه روزی که این مطلب رو میخونم از ته دل بخ
 
جدایی همیشه هم مسبب غم نیست . این را امروز فهمیدم وقتی برای اولین بار جمله ای را با لهجه ی من درست و بی غلط ادا کرد تا درباره ی مسئله ای که از آن ناراحت بودم کمتر غصه بخورم و بخندم . خندیدم اما نه فقط به نمود تازه ی لهجه ی پر و پیچ و خم خراسانی ام در دستگاه شیرین واژگانی او ، بل به فراست به موقعی که به خرج داد تا مثقالی از اندوه کم کرده باشد . محدودیت ،محرومیت و سنگ گنده ای مثل جدایی گاهی می تواند اسباب نزدیکی شود اگر در گفتار و کردار و پندار به مخ
وقتی مطمئنی و میدونی که هیچی درست پیش نمیره اونوقته که میترسی.آدم تو تاریکی ممکنه نترسه،بالاخره شبم صبح میشه دیگه نه؟ولی این تاریکیش فرق داره.نمیدونی کی صبح میشه،نمیدونی اصلا صبح میشه یا همه چی تو تاریکی تموم میشه؟دیوارا بلندن،نور رو نمیبینی و باید پاشی بری دنبال نور ولی نمیتونی،راهو بلد نیستی.مجبوری بشینی همونچا و اینقد منتظر بمونی تا صبح بشه،تا بالاخره صبح شدن بتونی زنده بمونی.اینه داستان این روزای ما.
دلم بدجور میسوزه برای اینترن و
۱) یه نفر به من بگه راه فرار از خونه تکونی کدوم وره؟
از هر طرف که میرم این خونه تکونی سر راهم سبز میشه! O_o
سالی یه بار نداشتن خواهر رو خیلی احساس میکنم اون هم آخر ساله -_-
اصلا یه کثیفیایی توی خونه تکونی پیدا می‌کنی که در طول سال حتی یه بار هم ندیده بودیشون! :|
ولی میدونم روزی میرسه که دلم واسه این روزا تنگ میشه. پس قدرشو میدونم ^_^
Tolooeman.blog.ir
۲) این روزا دلم لک زده واسه رفتن به رستوران و کافی شاپ! حالا نه اینکه مواقع دیگه همیشه میرفتم ها! اما خیالم راحت
از امروز و این پست دیگه روز شمار نمیزنم... چه کار عبثی بود!! 
فکرم همچنان مشغول و به قول فرشته بی قراری دارم! پذیرش دانشگاه  UM مالزی رو دارم اما هنوز مدرک آزاد نکردم و زبان نگرفتم. راستش میخوام ارشد دوباره بخونم چون پول آزادسازی مدرک ها رو ندارم. کارشناسی هم ورودی ما گرون شده اما با پولی که از سربازی نخبگان میگیرم میشه جورش کرد.
از غر زدن متنفرم با اینکه انجامش میدم اما خب گاهی به آدم فشار میاد. امیدوارم یه روزی که این مطلب رو میخونم از ته دل بخند
و ماه، در نیمه شبی به اندازه ی نیم قرن پیرتر شد.
ما به اندازه ی نیم قرن خسته تر شدیم.
حالا چه کسی می خواهد صدای جوانی ما را
از زیر خروارها خاکِ سرخِ گرم،
و ترک های زودهنگام پوستمان را
از زیر بوتاکس های پی در پی، بشنود؟
 
صدای ما را که در گورهای خانگی دفن شده ایم،
خواب هایمان را که در فکرهای خونین غرق شده اند،
و نفس هایی که در سینه ها حبس کرده ایم را،
چه کسی می خواهد بخت بگشاید؟!
 
من قول داده بودم که بخندم!
من پاییز را در میانه ی راه پشت سر گذاشته بو
وسطِ نوشتن پایان‌نامه در حالی که یک پایم توی اتاق بود و یک پایم توی آشپزخانه، کانال دکتر شیری را باز کردم و یک دلنوشته خواندم.تمام که شد بی‌اختیار بغضم گرفت و همه چیز را رها کردم. بغض کردم چون با بندْ بندِ وجودم حس کردم خواستهٔ دل که بماند برای فردا و پس‌فردا و ماه بعد و سال بعد، بیات می‌شود. بد هم بیات می‌شود. جوری بیات می‌شود که هیچ جوره هم نمی‌شود قورتش داد...من امروز می‌خواهم اردیبهشت باشد و لبِ ایوان، کنار گل‌های نازِ بابا و با موسیقی
فکرش رو میکردی یه روز دلت برای قدم زدن تو آفتاب تنگ بشه؟ دلت نشستنِ بی‌استرس پشت میز کافه بخواد؟ فکرشو میکردی دلت برای دورهمی و بغل کردن محکم دوستات یه ذره شده باشه و از اینکه همه در فاصله چند کوچه و خیابون از همین و همدیگه رو نمیبین ناراحت شین ؟ فکر میکردی بجای فلان رستوران معروف اون سر دنیا، دلت برای رستوران و شامی تو همین محله خودت تنگ شه؟ اصلا فکرشو میکردی یه روزی برسه که بترسی به نیوه‌های نوبر بهاری دست بزنی و دلت تره‌بار رفتن بدون ماس
دانلود آهنگ سینا سرلک دلشوره 
Download New music Sina Sarlak – Delshoreh
دانلود آهنگ جدید سینا سرلک به نام دلشوره با لینک مستقیم و کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ از تهران دانلود
ترانه : اشکان حیدری   آهنگ : مصطفی پاشایی   تنظیم : مهدی حسنی
متن آهنگ دلشوره سینا سرلک 
هر شب توی خیال نبودت سر میکنه این دل سادم
ای وای از عمری که پای عشق تو دادم
جا مونده تو دست تو قلبم عشق تو یه زخم تو سینم
مونده به دلم که دوباره تورو ببیننم
 
باز دل منو دلشوره ، با عکسای تو درگیرم
تو میری و من ، ا
بعضی روزا تو سال یادآور گذر عمرن. مثل روز تولد آدم که یک عدد به سن آدم اضافه میکنه یا همین عید سال نویی که چند روز دیگه در پیش داریم. این روزا خیلی بیشتر از یه روزن. اندازه یک سال به نظر میان. چون تقریبا کل سالی که گذروندیم تو اون لحظه ها جلو چشم آدم میاد. درسته که تو اون لحظه ها معمولا اطراف آدم شلوغه و کلی برنامه براش داریم. ولی برا من همیشه یه حس عجیب هم باهاش عجین بوده. ترکیبی از یک حس ناراحت کننده که یه یک سال دیگه از عمرم گذشت، عمری که شاید دوس
دارم به این فکر میکنم که چرا روز تولدم باید تو خوابگاه بمونم و روی پروژه ی دوروز بعدش کار کنم؟
کاش منم ازینا بودم که کارامو تند تند انجام میدادم و میتونستم پونزدهم بزنم بیرون و به خودم خوش بگذرونم.
یازدهِ یازده چه تاریخِ باحالیه :)
فقط خدا میدونه این روزا چه فشار روحی رو تحمل میکنم ... 
کاش این روزای بد تموم بشه ..
حالم داره از خودم بهم میخوره .. 
کاش یه روز دنیا جابه جا میشد و ادم ها جای هم دیکه قرار میگرفتن 
اون روز احتمالا روز حسرت خوردن بود ... که به چه کارای کوچیکی چقدر ادم ها رو رنجوندیم از خودمون !!!

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها